از خودگذشتگی
آخر شدم كه جام بگيرم من از خودم
خود را در ازدحام بگيرم ـ من از خودم...â
... ميخواستم شروع كنم، بلكه اين سري
تا مدتي قوام بگيرم من از خودم
صد گونه تيتر ميزنم از خود ـ كه اعتبار
در نزد خاص و عام بگيرم من از خودم
از خودگذشتگي است كه هر لحظه در مسير
سبقت هزار گام بگيرم من از خودم
از بس كه خوش قيافهام، اين بار لازم است
عكسي به احترام بگيرم من از خودم
«يك دست جام باده و يك دست زلف يار»
در حيرتم كدام بگيرم من از خودم
با اين نسيمهاي خنك، حدس ميزنم
امروز هم زكام بگيرم من از خودم
من قول دادهام كه هزار و دويست بار
يك قول با دوام بگيرم من از خودم
هرجور هست عاشق روي تو ميشوم
ميخواهم انتقام بگيرم من از خودم
در قحطسال شعر، كمك كن كه آخرش
يك بيت ناب وام بگيرم من از خودم
با اين رديف تازه، خداييش واجب است
يك سكه تمام بگيرم من از خودم.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۸۵ ساعت 7:59 توسط ابن محمود
|