همه چيز درباره دكمه
درست دانسته نيست اولين بار چه كسي دكمه را اختراع كرد. اما اين نكته تقريباً مثل روز روشن است كه طبق يك قاعده مسلم زيستي، دكمه بدون وجود درز و شكافي كه به آن مادگي ميگويند، به تنهايي هيچ گونه قوام و دوامي ندارد. بنابراين، ميتوان تصور كرد كه دكمه يك موجود نرينه تشريف دارند. اما متأسفانه در دنياي مخنثپرور امروز كه فرق ميان زن و مرد بجملگي از ميان رفته و مردان مثل زنان گيسو افشان ميكنند و حلقه بر گوش مينهند و ابرو بر ميدارند، و زنان مثل مردان موي كوتاه ميكنند و كفش اسپرت ميپوشند، چه جاي تعجب كه شكل زيستي دكمه نيز مدور باشد و با شنيدن نام آن، چيزهاي گرد و كوچك و قلنبه به ذهن متبادر شود. (چرا فكر بد ميكنيد؟)
البته خودمانيم، ما اين چيزها را گفتيم كه چيزي گفته باشيم، وگرنه از همان قديم الايام دكمه شكلش گرد و قلمبه بوده است و به آن «گوي انگله» ميگفتند. گوي همان دكمه است و انگله حلقهاي است كه دكمه خودش را داخل آن ميكرد. متأسفانه شاعران قديم از معشوقان خود تقاضاهاي نامشروعي داشتند كه آن را به بهشت و دوزخ ربط ميدادند و فكر ميكردند اينجوري مسئله قبحش ميريزد. در اين تقاضاها، متأسفانه پاي دكمه هم گير بوده است. في المثل كمال اسماعيل اصفهاني كه فكر ميكرده در قضاياي عشق هم بايد زرنگبازي دربياورد، چنين داد سخن داده است:
گوي انگله قباچه گر بگشايي
بر من ز بهشت، هشت در بگشايي
...
البته اين روزها زيپ آمده است و كار دكمه را راحت كرده است، اما هنوز هم كه هنوز است يكجاي كار لباس به دكمه ربط دارد. حالا بماند كه بعضي لباسها فقط دكمه است و بس. و طبق آن ضرب المثل بسيار مشهور:
يكي دكمهاي در گذرگاه ديد
برش داشت و توي جيبش گذاشت
سپس رفت دكان يك جامهدوز
و گفتش: بيا اوستاد بزرگ
يكي جامهام در خور اين بدوز
در مملكت ما شاعراني هستند كه به آنها «شاعران يك مصراعي» توان گفت. و ايشان كسانياند كه بر اساس يك مصراع ناقابل يك كتاب شعر درست ميكنند.
...
بهرحال، دكمه با تأويلات عريان ذهن پيوند ديرينهاي دارد و اين را كاريش نميتوان كرد. بعضي ملل ممالك راقيه بر اين عقيدهاند كه اگر شما جايي دكمهاي بيابيد، تأويلش آن است كه دوست جديدي خواهيد يافت. اين روزها متأسفانه سريدوزي جامهها امري رايج است و در عمدهدوزي، دقت فداي سرعت ميشود و بناچار، دكمههاي لباسهايي كه ملت از بازار ميخرند، از همان اول به يك نخ نازك بند هستند و ميل به افتادن دارند و دو روز نشده، دكمهها يكي يكي وداع جامه ميگويند و در چنين شرايطي امكان آنكه آدم در پارك يا پيادهرو هر روز دكمه جديدي پيدا كند، بسيار بُوَد. نيز نسل بني بشر امروزه به همان راحتي كه دكمه قباي لطيف خود را ميگشايد و ميبندد، دوستان خود را ميگيرد و رها ميكند. طبق برآورد دانشمندان، احتمال آنكه در دهه آينده عمر دوستيها از يك ماه به يك ساعت كاهش يابد، بسيار زياد است و اين براي آدميزاد موفقيت قابل توجهي بهشمار ميرود.
...
دكمهها معمولاً دو چشم دارند و قضاياي زيادي را در عمر كوتاه خود نظارهگر هستند. گفتيم عمر كوتاه، يادمان آمد كه عمر دكمهها بسته به عمر لباسهاست. يعني آدم ممكن است از همان روز اول از لباسش خوشش نيايد و آن را راهي گنجه لباسهايش كند و ديگر سراغش نرود. در چنين مواقعي، متأسفانه دكمههاي آن لباس با همه لياقتي كه دارند، پاسوز لباس ميشوند و از حيّض انتفاع ساقط ميگردند. بعضي دكمهها كه چهار تا چشم دارند، دو علت دارد: يا آنكه از شدت تعجب بخاطر ديدن چيزهايي كه فكرش را نيز نميكردند ببينند، چشمهايشان چهار تا شده است، و يا اينكه: چهار چشمي نگران عواقب اوضاع هستند.
...
دكمه تأويلات روانشناسانه ديگر هم دارد، كه به علت ضيق وقت، از ذكر آنها چشمپوشي ميكنيم.