آنكه گفت نه: جشنواره شعر فجر؟ فقط همين مانده كه شعر، اين ميراث هزار ساله رودكي و سعدي و شاملو و براهني، دولتي شود! حالا ببينيد مجريانش كي هستند؟ يك مشت آدم قلم بمزد كه حق ما را ميخورند و به ريش ما ميخندند. شما اگر راست ميگوييد و حرف حساب حاليتون هست، بياييد كتابهاي شعر ما را بدون سانسور و مجاني چاپ كنيد و بدهيد همه ملت ايران بخوانند و به ده زبان هم ترجمهاش كنيد و براي همه شاعران مترقي ملل جهان بفرستيد كه با افكار ما آشنا شوند. وگرنه همه اين كارها هدر دادن سرمايه ملي است كه شما به آن ميگوييد بيت المال.

جايزه؟ آدم از دست وزير ارشادي كه مجوز چاپ كتاب شعر بما نميدهد، جايزه بگيرد كه چه بشود؟ به آبرو ريزياش نمي ارزد. ما كلي زور و زاري ميزنيم كه بگوييم از وضع موجود ناراضي هستيم. قيمت ما از ده تا سكه خيلي بيشتر است. در ثاني، ما جايزهمان را از ملت فهيم ميگيريم. ملت فهيم هم معمولاً به ما جايزه ميدهد. آنهايي هم كه نميدهند معمولاً فهيم نيستند. فقط خدا كند اين سفارت فرانسه و انجمن بين المللي قلم در بين اين همه اسم ريز و درشت كه بيانيه ضد جشنواره را امضا كردهاند، اسم ما را درست و درشت ديده باشند.

 

آنكه گفت آري. جشنواره شعر فجر؟ درست است كه شتابزده برگزار شده است، اما بودنش به از نبودنش است. البته بايد ديد نقش ما اين وسط كجاست؟ خيلي از كارها هست كه اگر ما در آن نقش داشته باشيم، بهتر ميشود. حالا اين آدمهاي تنگ نظري پاريسي كه چشم ندارند پيشرفتهاي ما را ببينند، ميگويند جشنواره چيز خوبي نيست. خوب است. به پير به پيغمبر در پيشرفت شعر اين مملكت خوب است. ما كه براي خودمان نميگوييم.

جايزه؟ ما با كيارستمي چه فرقي داريم؟ ما هم يك شاعر مؤلفيم كه دولت بايد افتخار كند به ما جايزه بدهد. حالا اين جايزهها كه تحفهاي هم نيست و پول يك موتور سيكلت هم نميشود. ميگويند نمك گير ميشوي! كدام نمك؟ تا بياييم مزهچش كنيم جايزه را، تمام شده است. البته ما نگاهمان به جوايز بين المللي و جهاني است. اصولاً هر جايزه اي مقدمه يك جايزه ديگر است. ما به جايزه به چشم پله نگاه مي كنيم. مقصد ما آن جايزه نهايي نوبل است كه قربتاً الي الله بما بدهند بلكه بتوانيم در بسط و گسترش فرهنگ ملي و مذهبي خودمان نقشي ايفا نماييم. وگرنه جايزه كه في نفسه ارزشي ندارد. راستي مظنه اين سكههاي نقش پيامبر اعظم (ص) كه بما دادهاند دستتان هست؟