مورچه و سوء تفاهم او
دخترم داشت تعريف ميكرد:
يه روز يه مورچه داشت جلوي آيينه با خودش حرف ميزد...
...
زندگي كردن ما سوء تفاهم بودهست
...
نه! اينها را مورچه نگفت.
دختر من هم نگفت.
اينها را يه آقاهه كه جلوي آيينه نشسته بود گفت.
آدم كه جلوي آيينه با خودش حرف بزند
مثل خسرو شكيبايي يك فيلسوف خود آموخته ميشود
و ممكن است به خودش فحش بدهد
كه تماشاچيها خوششان بيايد.
آخه تماشاچيان محترم از اينكه يه نفر اينقدر قشنگ به خودش فحش بده
خيلي خوششان ميآيد.
بشين جلوي آيينه چند تا فحش مَشت يادت بدهم.
باشه؟
اسم داستانشم ميگذاريم:
مورچهاي كه سوءتفاهم مزمن داشت
ولي به روانشناسش مراجعه نميكرد.
باشه؟
حالا قرصهامو بخور حالت بهتر ميشه.
باشه؟
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۸۶ ساعت 0:13 توسط ابن محمود
|