دیشب توی کتابهایم ترجمه احمد پوری را از شعرهای اورهان ولی یافتم. راستش یادم رفته بود چنین کتابی هم دارم. تذکر یکی از خوانندگان مطلب قبلی مرا به اینجا کشاند. مشخصات کتاب پوری چنین است:

تو خواب عشق می‌بینی، من خواب استخوان/ اورهان ولی/ ترجمه احمد پوری/ تهران/ مؤسسه انتشارتی آهنگ دیگر/ 1382

..

مرحوم جلال خسروشاهی هم در کتاب «پیشگامان شعر معاصر ترکیه» (ص 229 ـ 260) به زندگی و شعر اورهان ولی پرداخته و تعدادی از شعرهای او را ترجمه کرده است:

پیشگامان شعر معاصر ترکیه/ ترجمه جلال خسروشاهی با همکاری رضا سید حسینی و عمران صلاحی/ تهران/ انتشارات مروارید/ 1383

..

همان طور که حدس می‌زدم، ترجمه آن سه شعری که در کتاب شهرام شیدایی نبود، در کتاب احمد پوری هست. بنابراین، یغما گلرویی گوشه چشمی هم به ترجمه پوری داشته است. مشخصات تطبیقی این سه شعر را می‌نویسم که اگر کسی خواست پیگیری کند، به زحمت نیفتد:

ـ پنجره (یغما/ ص 39) ؛ درون (پوری/ ص 67)

ـ زنگ (یغما/ ص 46) ؛ زنگ (پوری/ ص 53)

ـ زنان کارگر (یغما/ ص 77) ؛ مقدار (پوری/ ص 21)

..

مقایسه ترجمه‌های چهارگانه پوری/ شیدایی/ خسروشاهی/ یغما نشان می‌دهد که نگاه یغما مطلقاً به کتاب شیدایی بوده و به کتاب پوری تنها نیم نگاهی افکنده است. برای دوستانی که نوشته‌اند که در ترجمه شعر از اشتراک الفاظ چاره‌ای نیست، ترجمه یک شعر واحد را از احمد پوری، شهرام شیدایی و یغما گلرویی می‌آورم تا متوجه شوند که اتفاقاً ترجمه یک شعر ساده چقدر می‌تواند متفاوت باشد. البته، شباهتهای اتفاقی چیزی است که اجتناب‌ناپذیر است. اما اگر قرار باشد همه شعرهایی که آدم ترجمه کرده است، به ترجمه دیگران شباهت کامل داشته باشد، اسم آن را اتفاق اجتناب ناپذیر نمی‌توان گذاشت. بلکه اسم محترمانه‌اش، صنعت کپی پیست (Copy/ Paste) است.

..

به دوستانی که ایراد گرفته‌اند که چرا لحن مناسبی برای نقد انتخاب نکرده‌ام و از در طنز و طعنه در آمده‌ام، می‌گویم که مرام این وبلاگ همین است. و انشاءالله اگر قصد داشتم که نقد خود را برای یکی از مجلات جدی بفرستم، در لحن آن دستکاری خواهم کرد، بی گمان. بلکه مقبول طبع نقد شناسان افتد!

..

ترجمه‌ مقایسه‌ای شعر زغال اخته را می‌آورم. سطر اول شعر، شاید مثال خوبی برای شباهت اجتناب‌ناپذیر در ترجمه پوری و شیدایی باشد. البته، شاید هم نشانه تأثیر شیدایی از پوری باشد. اما با خواندن هر سه شعر متوجه می‌شوید که یغما سراغ مترجمی رفته که شهرت زیادی در کار ترجمه ندارد و کتابش هم در دسترس همگان نیست:

 

اولین میوه‌اش را امسال داد

سه زغال یاقوت رنگ

سال بعد پنج تا می‌دهد

زندگی دراز است

می‌شود صبر کرد

عجله چرا؟

درخت خدا

زغال اخته.

(ترجمه احمد پوری/ ص 77)

 

اولین میوه‌اش را امسال داد

زغال اخته

سه تا دونه؛

سال دیگه پنج تا دونه می‌ده

عمر زیاده

منتظر می‌مونیم

عیبی داره؟

آخ جون، زغال اخته!

(ترجمه شهرام شیدایی/ ص 138)

 

درخت زغال اخته

اولین بارشُ امسال داد

سه تا دونه!

سال دیگه بایس پنج تایی بده!

عمر زیاده!

منتظر می‌مونیم!

چه عیبشه؟

آخ جون!

زغال اخته!

(ترجمه! یغما گلرویی/ ص 87).

..

باز هم بگویید ما غرض و مرض داریم!